خرداد پر ماجرا..
یهترین تولد عمرم رو داشتم با حضور قشنگت پسرک مهریونم.. بابا یه برنامه ریزی عالی داشت برا تولدم...دوستامون رو یرا صبحانه دعوت کرده بود پارک آبشار و هر چیزی که بشه به عنوان صبحانه خورد رو آماده کرده بود...صبح ساعت نه رفتیم پارک..بعد از صبحانهمراسم کیک و کادو بود..شمع رو که فوت کردم همه کادوهای خوشکلشون رو بهم دادن..همشون عالی بودن..راستش واقعا توقعی از باباییت برا کادو نداشتم..چون ترتیب دادن همین مهمونی خودش کار بزرگی بود...اما دیدم بابا یا خنده اومد جلو و یه کادو بهم داد..با عمو میخندیدن و میگفتن نترس گاز نمی گیره..ولش نکنی میترسه..واقعا هم میترسیدم بگیرمش..مطمئن بودم یه چسزی برا شوخیه..بابات وقتی که مطمئن شد ولش نمی کنم دادش دستم...بازش گر...
نویسنده :
مامان گردو
2:43